سفر به ساحل طلایی ایران
چند روز تعطیلات عید فطر به یاد سه سال پیش همین موقع که امیرعلی 5 ماهه بود هوس رفتن قشم به سرمون زد
شب عید بندر بودیم هوا گرم و مرطوب بود حتی واسه ما که به هوای گرم عادت داریم هم سخت بود
صبح فردا راه افتادیم سمت قشم، خداروشکر هواش بهتر بود و رفته رفته خوب شد... برعکس تصورمون مسافر زیاد اوومده بودن مخصوصآ درگهان
محل اقامتمون قشم بود و در کل این چند روز راحت بودیم و خوش گذشت... روزا درگهان و شبا قشم رو حسابی در نوردیدیم و در نهایت خسته و پادرد برمیگشتیم...
یه روز هم حسابی سواحل و جاهای تفریحیه جزیره رو اکتشاف کردیم ولی چون هوا گرم بود زیاد جای مانور نداشتیم
اما بگم از پسرک شیطونم.... تو این چند روز چند برابر ما پیاده روی و بدو بدو داشت هر مسیری رو که ما یه بار میرفتیم آقا پسری 5-4 بار بدو میرفت و میومد ولی خداروشکر زیاد دور نمیشد و مسیری که میرفت و برمیگشت و حواسش بود ما توو دیدش باشیم.
شب اول توو لولو سنتر با دیدن اسباب بازی ها حسابی ذوق کرد و هر کدومو میرسید برمیداشت من میگفتم مامان جلوتر قشنگتر هم هست اوونو میذاشت میومد دنبالم باز یکی دیگه برمیداشت و قصه همچنان ادامه داشت... متحیر بود کدومو انتخاب کنه.. یه بارم خورد به یه خانومو خورد زمینو
اما توو این سفر اوون چیزی که بیشتر از همه امیرعلی رو به خودش جذب کردو دوسش داشت دایناسور توو سیتی سنتر قشم بود که مبهوت به تکون خوردنش نیگا میکرد و فک میکرد واقعیه
خدارو شکر با وجود گرمی هوا پسرکم مریض نشد حسابی هم قربونش بشم آخر همکاری بود و زیاد اذیت نکرد
این چند روزم گذشت و با پایان تعطیلات برگشتیم خونمون....
..............................................................................
یه گله شتر توو جاده ی جزیره
روز اول قشم، پسرک خسته توو سوییت
امیرعلی واسه دومین بار توو قشم
ساحل طلایی و امیرعلی
بازار ماهی قشم
دایناسور سیتی سنتر
این دختر خانومم اوومد با پسری عکس انداخت
آخی بگردم خجالتیه پسرم
وقت برگشت توو دریا
اینم آقا مهرداد، پسر همکلاسی بندری مامان (دوستیه یازده ساله مامان)
که توو مسیر برگشت رفتیم خونشون و بعد مدتها دیدیمشون و حسابی زحمت دادیم
اینم از سفرنامه ی ساحل طلایی ایران