بازم خنده بازار
چند روزه که به آقا پسری خوش میگذره دایی جونیاش اینجانو حسابی با اوونا سرگرمه
اسم مشخصات و تعداد دایی و خاله و عمه و عمو و بچه هاشونو یاد گرفته عمو اوومده بود از پسرک پرسیدم چند تا عمو داری؟ اسمشونو بگوو...
گفت: عمو جواد و عمو پورنگ و...
مردیم از خنده فک کرده بود عمو پورنگم عمویه واقعیشه ...
بعد مریضی خداروشکر ماشالله اشتهاش بهتر شده چون غذا الویه بود و آقا عاشقشه زیاد خورد، رکابی تنگی تنش بود دیدم یه دفه یه نفس عمیق کشید و در حالی که کشو قوس میدادو شیکمش از زیر لباس معلوم بود گفت :مامان یه لباس تنگ دیگه بیار شیکمم باد کرده
تا چند دقیقه داشتم به این حرفش میخندیدم و بقیه که متوجه نشده بودن هاج و واج به خنده ی من میخندیدند
( فداش بشم که منظورش لباس گشاد بود)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی