اولین روزایه مهد
امروز دومین روزیه که پسرکمو میبرم مهد، اما مثل سالایه قبل ناراحت نیستم
چون خودش خیلی علاقه نشون میده امروز دومین روز بود ولی خودش با خوشحالی
از خواب بیدار شد و دلش میخواست بره.
وضعیته مهد هنوز روبه راه نیستفقط به خاطر همسایه بردمش اونجا،
چون معلم پایه اوله اون مدرسه است و
هوایه امیرعلی رو هم داره بچه هایه خودشم اونجان
ولی مشکل اینه که فعلآ دارن تعمیرات میکنن
به مربی گفتم ممکنه امیرعلی رو نیارم ناراحت شد و گفت نمیزارم، امیرعلی
باید بیاد من دوسش دارم خیلی احساس خوبی بهم دست داد و افتخار کردم
گفتم تا پایانه تعمیرات نمیارمش.
وقتی اومدیم خونه شعر عمو زنجیر بافو نصفه میخوند فهمیدم آموزش امروزش بوده
یه دفه متوجه شدم رویه یه لپ امیرعلی رد دندونه
و یه طرف دیکه لپ هم یه کم سرخ شده بود انگار کشیده بودن
خونم به جوش آمد
باید یه صحبتی با مربی داشته باشم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی