ماجرای دیشب
قبل از هر چیز ممنونیم ازخاله ها و دایی ها که سر زدن به امیرعلی گلی خجالت زده مون کردند
دو شب پیش جشن تولد پسر یکی از دوستان بود امیرعلی خیلی از دیدن نی نی متعجب
بود و حسابی با بقیه بچه ها خوش گذروند اون وسطا چند تا بادکنکم قربانی کرد.
ساعت: 0:58 یازدهم تیر 92
دیشب داشتم این مطالب و می نوشتم که پسرکم آمدو خواست رو صندلی کناری بشینه منم از اونجایی
که قبلأ راحت این کارو می کرد گذاشتمش رو صندلی و مشغول نوشتن شدم هنوز دو سه کلمه
ننوشته بودم که طفلی پسرم تعادلشو از دست داد و سرش خورد به میز و گریه کرد اعصابم ریخت به هم و خیلی ناراحت
شدم سیستمو خاموش کردم و با خودم عهد بستم تا وقتی امیرعلی بیداره و سرگرمه کاری
نیست دیگه پای سیستم نشینمالبته تو این ماجرا بابایی هم بی تقصیر نبود، موقعی که من
بیکار بودم و داشتم خاطراتو مینوشتم وسط کارم آمدو فیلم های فوتبال دیشب برزیل رو دانلود و
تماشا کرد و کار من برا دیر وقت موندالان پسرم روی تابش نشسته و داره برنامه ی
رنگین کمون تماشا میکنه فداش بشم به خاطر دیشب
جملات جدید پسرکم مخاطب مامانی:
دووستیت دارم
من عاشیگیتم
من بیشتر عاشیگیتم
میخوام بیام بغلم (وقتی میخواد بغلش کنیم دستاشو باز میکنه و این جمله رو میگه)
من بیشتر بیشتر دووستیت دارم پسر گلم