شیرین بازی
عزیزه دله مامان یه چند وقتیه شیرین بازی هات زیاد شده قربونت برم اینقده خندم میگیره
از حرفا و کارات که دلم میخواد حسابی بچلونمت
چند وقت پیش داشتی شیر میخوردی یه کم ریخته بود رو میز اومدم باهات دعوا کنم گفتم
مامان چرا ریختی؟ با خونسردی گفتی با من چیکار داری منکه دارم شیرمو میخورم (منکه قیافه عصبانی گرفته بودم ترکیدم از خنده)
یا دو شب پیش تو پذیرایی با بابا موز خوردی تموم شد بهش گفتی بابایی بازم موز میخوای
گفت بله اومدی تو آشپزخونه گفتی مامان بهش موز بده و رفتی
دیروز وردنه منو برداشته بودی دستت بود اومدی کنارم گفتی مامان با این نمیزنم به کمرت
چون کمرت زخمی میشه خون میاد بعد نمیتونم برات یه کمر دیگه بخرم (وای میخواستم
بخورمت شیرین زبونم)
صبح تو رختخواب بودم اومدی بالا سرم دست گذاشتی رو سرم گفتی وای داغه مریض
شدی (من کنار بخاری بودم برا همین حرارتم بالا زده بود)خندیدمو بغلت کردم پسر
مهربونم خیلی دوستت دارم عزیزم که اینقد نگران مامان شدی
امروز به بابایی گفتم فردا بریم دریا بساط کبابو راه بنداز سریع گفتی نه بریم رستوران
از خنده غش کردم و به بابا گفتم مثه اینکه پسرت از دستپختت ناراضیه
لباسم از رو چوب لباسی افتاده بود گفتی مامانی لباست شکسته(چروک شده)
اولین سوره از قرآن رو حفظ کردی، سوره ناس گلم اینقده ناز با اون زبوونه شیرینت
میخونی که میخوام برات بمیرم به همین مناسبت جایزه گرفتیم برات گفتیم فرشته ها
جایزه آوردن
وقتی امیرعلی هم زمستونی پوش شد
اینم کیک مامان برا پسر
اینجا آقا پسر جایه آدمکارو عوض کرده ،اسب سوار شده گاو سوار و بالعکس
اینجا هم دوتارو سوار گاو کرد