امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره
حلما بانوحلما بانو، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره

امیرعلی گلم

شیرین زبونیه تابستونی

1394/3/25 17:27
718 بازدید
اشتراک گذاری

پسرکم این روزایه گرم تابستونو توو خونه با مامانش میگذرونه. اولایه تعطیلات یکم سخت بود حوصلش توو خونه تنهایی سر میرفت چون به شلوغی مهد عادت کرده بود

هنوزم گاهو بیگاه دوست داره یه سر بره حیاط با بچه های همسایه پایینی بازی کنه ولی خوب هوا گرمه جز عصر نمیشه بیرون رفت.

جدیدآ با حرفاش بدجور میخندونتمون.

دیشب توو ماشین  هر کیو میدید میگفت دزد.. باباش گفت اینجور نگو همه دزد نیستن از دستت ناراحت میشن. امیرعلی گفت؛ مهسا همش اینجوری میگه ..بابا گفت: بقیه هرچی میگن که تو نباید تکرار کنی

پسرک شیطون گفت؛ خوب مهسا میگه منم مجبورم یاد بگیرم

//////////

دیشب لب دریا  آلاچیق کناری یه خانواده نشسته بودن که یه آقا پسری دو سه سال بزرگتر از امیرعلی داشتن...

پسرک رفت و با این آقاپسر دوست شد  و کم کم دیدیم با سایر افراد خانواده گرم گرفته یه دفه دوید  آمد گفت مامان این دمپایی خرسیمو که از بازار چینی خریدیم چند بود گفتم 8000 تومن

دوید رفت قیمتو گفت دوباره اومد مامان خانومه گفت چه گرون خریدی....تعجب

یه کتابچه بازی واسش خریدم بعضی اوقات با هم بازی میکنیم

یه بازیش یه خانومه بود که از یه راهه مارپیچ باید خونشو پیدا میکرد. اینو با همدیگه راهشو پیدا کردیمو کشیدیم.  چند دیقه بعد اومدو کتابو نشونم داد گفت مامان خانومرو کشیدم بردم جایه دایناسور گفتم مامان اینجوری که دایناسور میخوردش.

فردا اومد گفت مامان این خانمی خودتی منم گفتم آره گفت یه پاک کن بهم میدی گفتم چرا؟!

گفت میخام این خطارو پاک کنم نجاتت بدم که دایناسور نخورتتمحبت

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان آتریسا
21 شهریور 94 8:31
ای جانممممممممممممممممممممممم