امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 13 سال و 23 روز سن داره
حلما بانوحلما بانو، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه سن داره

امیرعلی گلم

این چند وقته

1392/11/12 23:33
453 بازدید
اشتراک گذاری

از همه ی دوستانی که در نظرسنجی ما شرکت کردند صمیمانه تشکر میکنمقلب

 

تو این مدت که نبودم اتفاقات زیادی افتاد و الان تا جایی که بتونم ماندگارشون میکنم

اول بگم از 4 شب گذشته که خیلی سخت بهمون گذشت چرا که پسرکم سخت مریض شده

بودناراحتو سه شب تب شدید داشت و پایین نمیامدمن و باباییش شیفتی بیدار بودیم و پاشویه و

دستمال رو سر و...

دیشب خداروشکر تب نکرد ولی تا صبح ناآرام بود و انگار جایی از بدنش درد میکرد مدتی هست

که هر از چند گاهی شبا پاهاش درد میگیره و بهانه گیری میکنه دکتر گفت به خاطر رشدشه

عصر که از خواب بیدار شد گریه میکرد و به دهنش اشاره میکرد نیگاه کردم دیدم لثه دندون

کرسیش زخم برداشته و خون میاد یه کم شیر سرد دادم بهش خوب شد

هنوزم در تعجبم که چرا لثه اش اینجوری شد سوالاگه از دوستان در این مورد تجربه ای داره

خوشحال میشم بهم بگه

نمیدونم یه چند وقتیه خیلی از این اتفاقات برامون میوفته نگران

مثلآ یه هفته پیش بود که من عصر سر کار بودم امیرعلی و باباش داشتند میومدن دنبال من که

تو یه لحظه پسرکم اصلآ معلوم نیست چطور از چند تا پله میوفته و ضربه به بینیش میخوره و

کمی خونریزی و کلی دردددد....گریه

در حالی که اصلآ مشکلی تو پله نداشت و خیلی راحت بالا و پایین میومدتعجب

نمیدونید وقتی باباش زنگ زد بهم که زود بیا دم در که اتفاق بدی افتاده چطور خودمو رسوندم

و با دیدن پسرک بی حال  با بینی خون آلود چه حالی بهم دستاسترس داد فک کردم خدای

نکرده ضربه ای به سرش خورده

بعد فهمیدم که بیحالی به خاطر ضربه نبوده به خاطر خواب آلودگی بود چون استراحت نداشت

طفل معصوممممناراحت

درست زمان خوابش اومده بودن دنباله من خیلی احساس گناه داشتم

 کامم تلخ شد از این اتفاقات ولی خداروشکر که همه چیز به خیرو خوشی سپری شد

و اما دیروز رفتیم پیکنیک حسابی جبران کردیم

خیلی خوش گذشت مخصوصآ که پسرکم حالش بهتر شده بودبغل

موزه هم رفتیم که عکساشو در ادامه مطلب میزارم

 


شیرین زبونیایه این چند وقته:

بعد از خرید،بابا از مامان میپرسه: چی میخوری؟

مامان: هات داگ

پسرکم میگه: منم هاپ هاپ میخوامقهقهه

البته ما زیاد اهل فست فود نیستیم ولی به ندرت و در مواقع اضطرار میخوریم

یه شب تو یه فیلم لیوان کمر باریک سنتی که مامان خیلی دوست داره رو نشون داد

  مامان گفت: من از اینا میخوامممممممخوشمزه

چند شب بعد تو یه فیلم دیگه دوباره همون لیوانارو نشون داد اما ایندفه

پسر گفت: من از اینا میخوامممتعجب مامانی میخوای برات بخرمقهقهه

 

 

دوستان چند روزی قراره بریم سفر خوشحالم چون دلم واسه خانوادم تنگ شدهدل شکسته

محتاجه یه دعایه مخصوصه شما دوست مهربونمم

ایشالله بلا از همه دور باشه و خدا همه رو حفظ کنهفرشته

 

 حالا عکسایه این چند وقته:

 

اینجا مامان حسابی پله ها و حیاطو شستهاوه 

 با خوشحالی و البته خسته برمیگرده که یه چایی میل کنه بلکه خستگیش در بیاد که...

با این صحنه مواجه میشهتعجب

 چهره ای حق به جانب و مامانی که دوباره شستنو رو شروع میکنهکلافه

بعد از حادثه ی افتادن، فداش بشم بینیشو ببینید چقد متورم شده بود

تا چند روز وقتی صورتشو میشستم مواظب بودم دست به بینیش نزنم چون

دردش میومدناراحت

 واما دیروز و تفریحات و گردش ماااااااااا....

میشه گفت زیباترین نقطه ی شهر ما اینجاست که واقعآ دوسش دارم

غروب آفتاب

اگه اون ته تهارو دقت کنین انعکاس غروبو تو دریا میبینید

 

دیروز و بازدید از موزه:

کشتی تمامآ از صدف ساخته شده

خیلی جالب بود کنار درب ورودی دنده های نهنگو گذاشته بودن بس که بزرگ و هیجان انگیز

بود یادم رفت عکس بندازم

اولش امیرعلی گلی خیلی خوشحال بود

ولییی...

بعد که رسیدیم به مجسمه ها این شکلی شدنگران

البته حق داشت چون خیلی واقعی به نظر میرسید، یه کم ترسناک بودن

 

 

و امیرعلی همچنان این شکلیسوالتعجب

ولی واقعآ زیبا بودتشویق

پسندها (1)

نظرات (19)

مامان عرفان
13 بهمن 92 10:46
واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااي چقد اتفاق ؟؟؟؟؟؟
مامان عرفان
13 بهمن 92 10:46
ايشالا كه هيچوقت مريض نشي خاله و هميشه خوب باشي
مامان امیرعلی گلی
پاسخ
ایشالله ممنون دوستم از دعایه خیرت
مامان عرفان
13 بهمن 92 10:47
قيافه حق به جانبت را قربوووووووووووون
مامان امیرعلی گلی
پاسخ
خیلی گلی
توت فرنگی (مامان علیرضا)
13 بهمن 92 12:54
سلام عزیزم خیلی ناراحت شدم پس نازم خورده زیمن یا تب کرده الهی چه روزای سختی رو گذرونی بازم خدا رحم کرده خدارو شکر بینیش بوده فقط چه جای قشنگی رفتین کشتی هم خیلی جالب بود پسر منم یه مدت اینطوی بود دندونش رو شون می داد اما خبری نبود و نق میزد آدم بعضی وقت ها می مونه درد این بچه ها چیه انشالله که همیشه سلامت باشین و انشالله همیشه به گردش خیلی ختدیدم هاپ هاپ می خواست امیر علی جونم رو ببوس
مامان امیرعلی گلی
پاسخ
سلام دوست خوبم ببخشید ناراحت شدید خداروشکر که همه شون بخیر گذشت ممنون عزیزم که اینقد به ما لطف داری یه بوس گنده برا علیرضا جونم
فروغ مامان علی و زینب
13 بهمن 92 22:15
چه کوچولوی نازی، خدا واستون حفظش کنه، کودک سالم نعمتی بزرگه که خدا به پدر و مادر عطا میکنه
مامان امیرعلی گلی
پاسخ
ممنون دوستم شما لطف دارید خدا خودش نگهداره بچه ها باشه
ما مان ا ی سل
14 بهمن 92 1:50
وای عزیزم چه اتفاقایی افتاده..فداش بشم بینیش هم چه ورمی کرده.کاش به یه دکتر هم نشون میدادین که خدای نکرده در اثر ضربه دچار انحراف بینی نشده باشه....بوس واسه امیر علی جان3
مامان امیرعلی گلی
پاسخ
خداروشکر که زود خوب شد ممنون دوست جونم بوس برا گل دخترت
♥ مینا مامان ثمین سادات ♥
14 بهمن 92 3:36
سلام عزیزم وای چقدر ناراحت شدم انشاله دیگه هیچ اتفاقیی برا گل پسر نازمون نیوفته وهمیشه سالم وشاد باشه همیشه به گردش وتفریح
مامان امیرعلی گلی
پاسخ
ممنون عزیزم ایشالله بلا دوره لطف داری بهمون گلم
مامان یاسمن و محمد پارسا
14 بهمن 92 11:53
عزیز دلم بمیرم الاهی مامان صدقه فراموش نشه ایشالاه بلا به دور عزیزم همیشه به گردش مامان راست راستکی ترسناکنا طفلک امیر علی تقصییر نداره همیشه شاد باشید و سلامت
مامان امیرعلی گلی
پاسخ
خدانکنه عزیزم دوستون دارم بوس برا دو تا خوشکلت
سارا ( مامان کیانوش)
16 بهمن 92 11:01
راست میگن خدا حافظ فرشته هاشه... عزیزم هر روز برای پسرکمون صدقه کنار بزار..... ... همیشه به گردش ... آخخخخ که چقدر دلم دریا خواست .....اونم ساحل تمییییییییییزجنوب .. .... ببوسسسسسسسسسسسسسسس جیگر منو
مامان امیرعلی گلی
پاسخ
خدا حافظه همه ی بچه ها باشه مخصوصآ گل پسرایه شما دوست گلم ممنون از دعایه قشنگت دوستم بوس گنده برا کیانوش جونمممم
مامان یاسمن و محمد پارسا
17 بهمن 92 9:07
کجای مامان
مامان امیرعلی گلی
پاسخ
الان اومدم
مامان گلشيد
19 بهمن 92 11:07
عزيزم خدا رو شكر كه همه اين اتفاقا به خير گذشتن اما خواهري حتماً براش صدقه كنار بزار شب بزار زيرسرش صبح بنداز بيرون خدا رو شكر كه بهتون خوش گذشته هميشه به شادي باشه قند عسلم
مامان امیرعلی گلی
پاسخ
آره دوستم ممنون همین کارو میکنم
مامان عرفان
20 بهمن 92 13:09
خوبيد الان عزيزانم ؟؟؟؟؟
مامان عرفان
20 بهمن 92 13:09
دلم براتون تنگيده بود .
مامان امیرعلی گلی
پاسخ
فدایه شما دوست گلم اومدم ................................... وبتون باز نمیشهههههههه
توت فرنگی (مامان علیرضا)
20 بهمن 92 17:45
سلام عزیزم خوبی سلامتی امیر علی جونم خوبه ببوسش از طرف من نیستی نگران شدم
مامان امیرعلی گلی
پاسخ
سلام گلم الان میام وبت میگم
مامان عرفان
26 بهمن 92 11:40
بعضي ار عكسها را من نديده بودم . احتمالا باز نكرده بود . خيلي خوبي عكسهاااااااااااااااااااااااااااتون
مامان امیرعلی گلی
پاسخ
مرسی گلم نظر لطفته
مامان عرفان
26 بهمن 92 11:41
چلا وبم باز نميشه براتون ؟؟؟؟
مامان امیرعلی گلی
پاسخ
عزیزم مشکل رفع شده اومدم