خاطرات جدید
از وقتی محرم اومده حالو هوای دل منم عوض شده، دیکه کمتر وقت میکنم بیام نت چون روزا که مشغول کارم و شبام مجلس آقا امام حسین(ع) چند روزیه که به پسرکم در مورد امام حسین و حضرت علی اصغر میگم و اونم با هیجان گوش میده و بعدآ برا بابا تکرار میکنه و من کلی ذوق میکنم پسرم دلم میخواد حسینی باشی و حسینی زندگی کنی دوست ندارم از این مسیر خارج بشی دو شب اول که رفتیم مجلس ، فداش بشم هم جو براش جدید بود هم صدایه بلندگو باعث شدکه کمتر از جاش بلند شه و اذیت نکرد ولی از شب سوم به بعد یخش باز شد دیگه نمیتونستم نگهش دارم یه آقا پسری روبه رو نشسته بود با ماشینش لج امیرعلی رو در میاورد همش بهش نشون میداد ولی نمیداد تا با...
نویسنده :
مامان امیرعلی گلی
15:32