امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره
حلما بانوحلما بانو، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

امیرعلی گلم

خاطرات سفر کرمان

امیرعلی گلی خوابیده و من اومدم از فرصت به دست اومده استفاده کنم یاد خاطرات سفر به نواحی تاریخی و     تفریحی کرمان افتادم، ما اوایل تیر امسال یه سفر کوتاه به کرمان و اطرافش مثل ماهان- بم     داشتیم که واقعأ خوش گذشت، فقط آخرش دیگه خیلی خاطراتی شد...     خونه ای که رفتیم کمی قدیمی بود ولی همه ی امکاناتو داشت دست بابایی درد نکنه حسابی     زحمت کشید       اینم برای قدردانی از بابایی امیرعلی البته با تأخیر چون وبلاگ ما بعد از روز پدر فعالیتش را شروع     کرد ولی تشکر از پدر نیاز به روز خاصی نداره و همیشه میشه ...
11 تير 1392

ماجرای دیشب

قبل از هر چیز ممنونیم ازخاله ها و دایی ها که سر زدن به امیرعلی گلی خجالت زده مون کردند دو شب پیش جشن تولد پسر یکی از دوستان بود امیرعلی خیلی از دیدن نی نی متعجب   بود و حسابی با بقیه بچه ها خوش گذروند اون وسطا چند تا بادکنکم قربانی کرد.   ساعت: 0:58   یازدهم تیر 92     دیشب داشتم این مطالب و می نوشتم که پسرکم آمدو خواست رو صندلی کناری بشینه منم از اونجایی   که قبلأ راحت این کارو می کرد گذاشتمش رو صندلی و مشغول نوشتن شدم هنوز دو سه کلمه   ننوشته بودم که طفلی پسرم تعادلشو از دست داد و سرش خورد به میز و گریه کرد اعصابم ریخت به هم و خیلی ناراحت ...
11 تير 1392

اولین های امیرعلی گلی به روایت تصویر

اولین بیرون رفتن سه نفره جو جو در بیست روزگی   اولین جشن روز پدر   اولین واکنش به اسباب بازی ها   اولین چرخش   اولین تعجب موقع غذا خوردن   اولین اصلاح سر     بعد از اصلاح   اولین روز  غذا خوردن   اولین واکنش به تلوزیون(اخبار ورزشی)   چهاردست و پا رفتن   اولین ایستادن   اولین سفره هفت سین عید نوروز   اولین ژستها و عکس های شکاری         امیرعلی با حمایت بابایی       ...
10 تير 1392

اولین هایه امیرعلی گلی

در این قسمت مراحل رشد امیرعلی گلی را میگذارم :             اولین لبخند امیرعلی گلی : دو ماهگی در روز مادر         گرفتن سر: در دو نیم ماهگی   اولین چرخش: سه و نیم ماهگی        چهاردست و پا رفتن : شش و نیم ماهگی        نشستن: هفت ماهگی     ایستادن با کمک دیوار و میز: هفته اول هشت ماهگی     گرفتن دیوار و راه رفتن: هفته اول نه ماهگی         اولین اصلاح سر: پنج ماهگی       اولین گفتن کلمات (دد-بابا...
9 تير 1392

یاد ایام 2

امشب بابایی و پسری رفتن دو نفری بترکونندمنم از فرصت استفاده کردمو اومدم که ادامه ی خاطرات امیرعلی گلی رو  بنویسم:     اولین دلتنگی گل پسرمو وقتی احساس کردم که تو پنج و نیم ماهگی مجبور شدم بسپرمش     دست پرستار، چون مرخصیم تموم شده بود و مجبور بودم برم سر کار،     یادم نمیاد هیچ وقت از رفتن به سر کار تا این حد ناراحت بوده باشم.     روزایه اول خیلی سخت بود پشت سرم گریه میکرد و من با بغض و دل شکسته میرفتم     ولی چه می شد کرد زندگی سختی داره و برای رفاهش باید این کارو میکردم.     در فاصله رفتن تا برگشت چند بار با پرستارش...
9 تير 1392

اظهار ناراحتی

امیرعلی خاله و دایی بی ذوقی داره هنوز بهش سر نزدن اصلأ قهریم باهاتون دیگه نیاین می دو نم دارید چیکار میکنید: دایی: خاله ها :طبق معمول.... اگه بیاید میکشمتون ...
8 تير 1392

یاد ایام بخیر

خیلی وقت بود که قصد ساختن وبلاگی برای عزیز دلم را داشتم ولی به دلیل مشغله زیاد موفق به این کار نشدم و حالا سعی در جبران مافات دارم هر چند می دانم بسیاری از خاطرات شیرین با هم بودنمان را نمی توانم بازنویسی کنم ولی در مجموع باید بگم که وجود و حضور امیرعلی در کنارم یکی از معجزات الهی بود که به چشم خود دیدم ، درست زمانی که در انتظارش بودم ،خدای مهربان این فرشته ی پاک را به من بخشید و چه زمانهایی بود که از خدایم خواستار حفاظت از او بودم و تنها امیدم به او بود، چرا که خطر سقط را پشت سر گذاشته بودم و حاملگی پر خطری داشتم ولی خدایه مهربانم فرزندم را در پناه خود حفظ نمود وبه سلامتی به دنیا آورد. هر چقدر هم که شکرگذارش باشم باز هم کافی نیست و فرزندم ...
6 تير 1392

اولین سفر

اولین سفری که سه نفری رفتیم در مرداد ماه ٩٠ به شمال کشورمان بود و سپس به خراسان و اولین زیارت امام رضا(ع) امیر علی گلم در سه ماه و نیمگی بود و  چه حس خوبی داشتیم هر سه مون یادش بخیر در دومین سفر، امیرعلی پنج و نیم ماهه بود، به جنوب کشورمان بندر عباس و قشم رفتیم و چون هوا خنک تر شده  بود خوش گذشت. عکس های اولین سفر         ...
5 تير 1392