نظرسنجی از دوستان
تولد
عزیز دلم تازه از اصفهان راه افتادیم و توو مسیریم، این چند روز عید حسابی خوش گذشت الان با گوشی اومدم ایشالله به سلامتی رسیدیم میام خاطرات شیرین کاریاتو مفصل میزارم فقط الان اومدم که تولدتو تبریک بگم عزیزم، فردا روزیه که خدا بهترین هدیه شو به منو بابات کادو داد دعا میکنم خودش همیشه در پناهش سالم و سلامت حفظت کنه &n...
نویسنده :
مامان امیرعلی گلی
19:59
آخر سال
بعضی عصراا که امیرعلی حوصله اش سر میره و درجه شیطنتش بالا میزنه میفرستمش تو حیاط تا یه هوایی بخوره و گشتی بزنه و تجدید انرژی کنه دیگه نمیدونم وسایلمو کجا باید بزارم که از دست این وروجک در امان باشه یاد گرفته هر جابخواد چیزی رو برداره که قدش نمیرسه میره صندلی میاره زیره پاش میزاره خودشو با هزارو یه ترفند میرسونه امروز با باباش تو حیاط بود یهو دیدم یکی داره درو میزنه و میگگگگگه: درو باز کنین درو باز کنییین منم منم مادرتوووووون منومیگییییییییییی چند تا کتابه قصه براش خریدیم فداش بشم خیلی علاقه داره شاید در روز هفت هشت بار مجبورمون کنه که واسش بخوووونیم دیگه حفظ شدممم ...
نویسنده :
مامان امیرعلی گلی
22:45
امام هادی النقی(ع)
ای آنکه هستی از تو درس عشق آموخت خورشید مهرت چلچراغ مهر افروخت با آن همه قدر و جلال و رادمردی افسوس با زهر ستم جان و تنت سوخت آنان که نام زیبایت را نشانه گرفته اند در چاهه ظلمانی خود فرو خواهند افتاد ...
نویسنده :
مامان امیرعلی گلی
21:06
ماجرای سفر دایی و خاله
امیرعلی در حال بازی با دایی از راهه دورررررررررر روزهای دریایی امیرعلی --------------------------------------------------------------------------------------------------------- ظ این عکس از پست قبل جا مونده بود ----------------------------------------------------------------------------------------------------- در بازگشت از سفر، خاله و دایی امیرعلی گلی رو با خودمون آوردیم و یه هفته پیشمون بودن تو این مدت هر روز بیرون بودیم و حسابی خوش گذروندیم و پسرکم کلی بهشون وابسته شده بود دیشب رفتن و امیر علی از سرشب که متوجه شده بود بهونه گیری میکرد یک ساعت دایی دنبال جورابش میگشت آخر...
نویسنده :
مامان امیرعلی گلی
21:58
این چند وقته
از همه ی دوستانی که در نظرسنجی ما شرکت کردند صمیمانه تشکر میکنم تو این مدت که نبودم اتفاقات زیادی افتاد و الان تا جایی که بتونم ماندگارشون میکنم اول بگم از 4 شب گذشته که خیلی سخت بهمون گذشت چرا که پسرکم سخت مریض شده بود و سه شب تب شدید داشت و پایین نمیامدمن و باباییش شیفتی بیدار بودیم و پاشویه و دستمال رو سر و... دیشب خداروشکر تب نکرد ولی تا صبح ناآرام بود و انگار جایی از بدنش درد میکرد مدتی هست که هر از چند گاهی شبا پاهاش درد میگیره و بهانه گیری میکنه دکتر گفت به خاطر رشدشه عصر که از خواب بیدار شد گریه میکرد و به دهنش اشاره میکرد نیگاه کردم دیدم لثه دندون کرسیش زخم برداشته و خون میاد یه...
نویسنده :
مامان امیرعلی گلی
23:33
کلیپ شب یلدا
اینم کلیپ زیبایه شب یلدا که دوست عزیزم مامان علیرضا جان زحمت ساختشو کشیدن دوست خوبم دوست داریم ...
نویسنده :
مامان امیرعلی گلی
13:10
شیرین بازی
عزیزه دله مامان یه چند وقتیه شیرین بازی هات زیاد شده قربونت برم اینقده خندم میگیره از حرفا و کارات که دلم میخواد حسابی بچلونمت چند وقت پیش داشتی شیر میخوردی یه کم ریخته بود رو میز اومدم باهات دعوا کنم گفتم مامان چرا ریختی؟ با خونسردی گفتی با من چیکار داری منکه دارم شیرمو میخورم (منکه قیافه عصبانی گرفته بودم ترکیدم از خنده) یا دو شب پیش تو پذیرایی با بابا موز خوردی تموم شد بهش گفتی بابایی بازم موز میخوای گفت بله اومدی تو آشپزخونه گفتی مامان بهش موز بده و رفتی دیروز وردنه منو برداشته بودی دستت بود اومدی کنارم گفتی مامان با این نمیزنم ب...
نویسنده :
مامان امیرعلی گلی
16:06