امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 13 سال و 23 روز سن داره
حلما بانوحلما بانو، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه سن داره

امیرعلی گلم

افتادن در پارک

امشب با آقا پسر شیطون رفتیم پارک                                      برخلاف همیشه که موقع بازی شلوار پاش میکردم     که احیانآ اگه زمین خورد پاهاش زخمی نشه امشب شلوارک داشت و نمیدونم چش شده بود که دو بار هم زمین خورد و طفلک پسرم برای اولین بار زانوهاش زخم افتاد جدیدآ یه کم باگوشی حرف میزنه البته باید کنارش باشم و بهش بگم   والا فقط گوش میده، همین امشب با عزیز جونش حرف زد   و براش شع...
28 تير 1392

شیطنتهای وروجک

امیرعلی ما جدیدآ حسابی شیطون بلا شده ماشالله همین دیروز به همراه بابایی رفت تو حیاط تا   بابایی ماشین بشوره تو یه لحظه ناغافل متوجه شد آقایه شیطون هوس آبتنی کرده شیرجه زده   تو آبا و حسابی خودشو کثیف کرده بابا هم از ترس مامانی شیلنگ آبو گرفت رو پسری و اونو حسابی حال داد بعدم با لگن فرستادش تو خونه و مامان خشکش کرد   و لباس پوشوند شانس آورد که هم هوا و هم آب گرم بود حسابی خوش گذروند       سحرا بعضی وقتا جوجمون بیدار میشه و غر میزنه گاهی هم یه لقمه ای ورمیچینه       امروز هم یه گل دیگه به آب داد هی بهونه بچه های همسایه رو می...
26 تير 1392

این روزها

دوستان سلام چند روز رفتیم یه سفر اضطراری همینجا از همسر عزیزم تشکر میکنم چرا که همواره  نشانداده است  در     شرایط کاری نامناسب و با زبان روزه یار وهمراه من در تمامی سختی ها و مشکلات است     ممنون عزیزم بابت همه ی زحماتی که برایه مامیکشی خدا شما و پسری رو در پناهه     خودش حفظ کنه انشاالله                               از کارایه امیرعلی گلی بگم:   پسرکم دیگه کاملآ با پوشک خداحافظی کرده   &nb...
22 تير 1392

مهربانترینم

دوستان ماه مهمانی خدا شروع شد حقیقتش امسال یه حس خاصی دارم کاش بین شما هیچ کس حس منو نداشته باشه   حس دلتنگی کسی که ماه رمضون سال قبل پیشتون بود و امسال نیست خیلی دلم گرفته نمیخواستم در این مورد چیزی بنویسم چون به این وب اشخاصی سر میزنن که خیلی برام عزیزن   و مطمئنأ با خوندن اینجور مطالب یاد غم از دست دادن عزیزشون میافتن و بیشتر ناراحت میشن ولی نتونستم عزیزان، نیاز به کسی داشتم که باهاش حرف بزنم. میدونم که جاش خوبه ولی با   این درد دلتنگی چیکار کنم هر مناسبتی که پیش میاد ناخودآگاه یادم میاد که این اولین سالیه که   مهربونترین شخصی که داشتمو ندارم و جایه خالیشو بیش...
17 تير 1392

یاد ایام 3

دوستان سلام رسیدیم به بخش سوم از خاطرات گل پسر ما:   جونم براتون بگه که پسرکم از همون بچه گی زمینه آلرژی داشت و  اگه زیاد می دوید یا زیاد میخندید وبالعکس زیاد گریه میکرد در نهایت به سرفه می افتاد و بالا می آورد   خیلی نگرانش می شدیم ولی  دکترش گفت انشاالله تا ٦ سالگی برطرف میشه   به خاطر همون حساسیت سرماخوردگیهاشم خیلی طولانی میشد.الهی شکر که الان خیلی     بهتر شده     جشن تولد یکسالگی آقا پسری رو شمال گرفتیم     که خودش خاطرات زیبایی به جا گذاشت.          در خرداد ماه ٩١ درست...
14 تير 1392